گنه کردم گناهی پر ز لذت


کنار پیکری لرزان و مدهوش

خداوندا چه می دانم چه کردم


در آن خلوتگه تاریک و خاموش


در آن خلوتگه تاریک و خاموش


نگه کردم به چشم پر ز رازش

دلم در سینه بی تابانه لرزید


ز خواهش های چشم پر نیازش


در آن خلوتگه تاریک و خاموش


پریشان در کنار او نشستم

لبش بر روی لبهایم هوس ریخت


ز اندوه دل دیوانه رستم


فروخواندم به گوشش قصهٔ عشق :


تو را می خواهم ای جانانهٔ من

تو را می خواهم ای آغوش جانبخش


تو را ، ای عاشق دیوانهٔ من


هوس در دیدگانش شعله افروخت


شراب سرخ در پیمانه رقصید

تن من در میان بستر نرم


به روی سینه اش مستانه لرزید


گنه کردم گناهی پر ز لذت


درآغوشی که گرم و آتشین بود

گنه کردم میان بازوانی


که داغ و کینه جوی و آهنین بود